زما بگذرحبیب من

زما بگذرحبیب من

  

چراکردی تو افسونم ، کجا دانی که مجنونم ؟

پریشان خاطرت نیستم ،تونیک دانی که حیرونم

 

همین دانم که می دانی ، توراجویم به هرکویی

بفرمان تو ِمی نوشم ، تواز لفظِها آگاهی

 

سخن برگو که من گوشم ، سخن پردازآگاهم

 چه بددیدی ، چه نیک دیدی زما بگذرحبیب من

 

فراموشت نمی گردم ، حبیبا تو رحمانی !

چه سنگین است تنهایی به راه رفته آگاهیم

 

به خاک تیره می جویم ، در رحمت به جنت را

توچشمِ  بسته ام بگشای ، به نور ایزد یکتا